گسترش طلاق و عوامل آن
آیا زنان مدرن مقصران اصلی گسترش طلاق هستند؟ چندی است افزایش شدید و چشمگیر آمار طلاق ، عموم جامعه و به ویژه پیگیران مسایل و مشکلات اجتماعی را نگران کرده است . اگر چه همواره آمار متفاوتی از میزان طلاق ارائه می شود اما آنچه در همه این آمارها وجه مشترک است ، افزایش فوق العاده و البته روزافزون طلاق است. متاسفانه دیده ها و تجربیات شخصی ما نیز این وضعیت را تایید می کند. به هر حال نمی توان شک کرد که امروز طلاق به عنوان مشکله ای اجتماعی مطرح است و اگر مسئولان و مردم فکری اساسی برای آن نکنند به زودی این مشکله به بحرانی اجتماعی تبدیل خواهد شد .
در این مقاله خواهیم کوشید برخی عوامل و زمینه های گسترش سرسام آور طلاق را برشمرده و در آنها درنگ و تامل نماییم و حتی المقدور راههای مقابله با آن را نیز بیان نماییم .
۱) یکی از مهمترین عواملی که قطعا در افزایش چشمگیر طلاق در جامعه ما در سالهای اخیر موثر بوده است ، حضور گسترده و افسار گسیخته دختران و زنان در محیط های اجتماعی است . باید توجه داشت هر چند حضور متعادل و معقول و در عین حال عفیفانه زنان در عرصه اجتماع ، امری نامطلوب و غیر پسندیده نیست.
اما آنچه در سالهای اخیر شاهدیم حضور بیش از حد و تا حدودی بی بند و بارانه زنان در عرصه اجتماعی است . متاسفانه تبلیغات گسترده برای حضور زنان در عرصه جامعه در سالهای گذشته بسیار سرسام آور بوده است ؛ ازکتابها و مطبوعات فمنیستی گرفته تا ماهواره ها و رسانه های بیگانه و حتی صدا و سیمای جمهوری اسلامی ، همه و همه متاسفانه بدین تفکر غلط دامن زده اند و با صد تاسف هنوز هم چنین می کنند.
در این رسانه ها این گونه تبلیغ و ترویج شد که حضور گسترده زنان در همه عرصه ها دوشادوش مردان امری ستوده و پسندیده است . در این تبلیغات زنان موفق و روشنفکر را زنانی نشان می دهند که توانسته اند در کارهای بیرون از منزل موفق عمل کنند ( حال آیا در خانه داری و همسرداری و فرزند پروری نیز موفق بودند یا نه اکثر مواقع مغفول می ماند ) و در عین حال متاسفانه زنان خانه دار یا بهتر بگوییم خانواده دار را زنانی نشان می دهند که جیغ جیغو ، غرغرو و امل و عقب افتاده اند . متاسفانه گسترش این دست تفکرات که معتقدند زنانی که به هر بهایی ، ولو بی عفتی و بی نجابتی ، در جامعه حضور دارند روشنفکر و پیشرفته اند و زنانی که در عرصه خانه و خانواده به رسالت مادری و تربیت انسان می پردازند زنان امل و عقب افتاده اند خود موجب حضور بیش از حد زنان در عرصه جامعه شد .
حضور زنان در عرصه جامعه شاید فوایدی از لحاظ مادی و اقتصادی داشته باشد اما قطعا مضرات بی شماری نیز از بعد فرهنگی و اجتماعی دارد ؛ یکی از این مضرات ارتباط و اختلاط گسترده زنان و مردان در محیط های مختلف است این اختلاط و درهم شدگی شاید در وهله اول چندان بد ننماید اما اگر بدانیم همین اختلاط ها مایه بیدار شدن حس تنوع طلبی در زنان و مردان ، هر دو ، می شود وضع کمی روشنتر می شود .
زنان و مردان که پیش تر با یکدیگر اختلاط کمی داشتند و همین موجب حفظ حریم و حدود زن و مرد و در نتیجه خانه و خانواده می شد وقتی با یکدیگر مختلط شدند و درهم آمیختند طبیعی است که حس شهوت جنسی و تنوع طلبی آنان زنده شود و همین امر سرآغاز بهانه گیری ها و اختلافات زن و شوهری می شود اختلافاتی که معمولا پشت سر هر کدام میل جنسی به شخصی دیگر ، پنهان شده است .
در واقع زنان مدرن و روشنفکر با حضور گسترده و با نشاط و دوشادوش مردان در عرصه جامعه ضمن اینکه سبب ساز فتنه ای برای خود شدند موجب فتنه ای نیز برای مردان شدند . به راستی آیا زن و مرد همکاری که از ساعت ۸ صبح تا ساعت ۴ بعد از ظهر ، یعنی ساعات اوج طراوت و بالندگی هر فرد ، کنار یکدیگر به کار و احیانا شوخی و خنده که ، به ناچار ضمن هرکار و همکاری ای پیش می آید ، مشغول هستند ؛ آیا احتمال سست شدن پیوندهای خانوادگی آنان عجیب است ؟! آنهم با توجه به اینکه چه زن و چه مرد در رابطه با جنس دیگر معمولا می کوشد وجهه ای بهتر و مطلوب تر از خود به نمایش بگذارد . آیا احتمال اینکه مرد یا زن از دست همسر خود که در زندگی واقعی که معمولا محفوف به انواع مشکلات می باشد و چهره واقعی هر فرد را از حجاب به در می آورد ؛ خسته شود و بخواهد تجربه جنسی جدیدی و رویایی را با فرد دیگر آغاز نماید امری بعید و دور از ذهن می نماید ؟!
متاسفانه هجوم بیش از حد زنان ( که خود مطالعه و تامل جدی جداگانه ای را می طلبد ) در سالهای اخیر در عرصه جامعه خود یکی از موجبات زنده شدن روحیه تنوع طلبی در درجه اول در خودشان و در درجه دوم برای مردان شد . متاسفانه در عصر ما این تفکر که از سعادت جامعه این است که زن و مرد کمتر یکدیگر را ببینند به محاق رفت و حتی مسخره نیز شد و بجای آن هرزه گردی و خودآرایی و … و حضور بیش از حد یک عده زن روشنفکر ، در عرصه جامعه ، موجب گسترش شدید طلاق و از هم پاشیدگی خانواده و نیز معضلی به نام فرزندان طلاق شد . آیا خانه داری یا همان خانواده داری ارزشش از کار های بیرون از حریم خانه که متاسفانه در پشت بسیاری از آنها روابط نامشروع پنهانی نهفته است ، کمتر است ؟!
متاسفانه زنان مدرن و روشنفکر موجوداتی هستند که خیلی از آنها ، نه همه آنها ، تا حدود زیادی شهوت پرست و هوس بازند و در پی آنند در بیرون از خانه با کام جویی و خوش گذرانی بگذرانند و از زندگیشان بهره کامل جنسی ببرند و همین امر خود موجب فروپاشی خانه و خانواده خواهد شد همانطور که در غرب نیز چنین شده است .
البته حضور با نشاط و دوشادوش زنان در بیرون از خانه و خانواده موجب کسب استقلال مالی برای زنان مدرن نیز شد و این داشتن استقلال مالی موجب شد که زنان شاغل و روشنفکر در برابر کوچکترین ناملایمت و سختی ای ، که در هر زندگی ای خواه ناخواه به وجود می آید ، تاب نیاورده و درخواست طلاق نمایند و این خود حقیقتا قصه ای پر غصه است که قطعا در دراز مدت طومار خانواده را در هم خواهد پیچید .
به نظر می رسد برای کاهش اختلاط زن و مرد و از آن مهمتر کاهش حضور زنان در عرصه اجتماعی باید دست به کارهایی زد که از جمله آن می توان به این موارد اشاره کرد : با پرداخت حقوق به زنان خانه دار ، زنها را به خانه داری یا بهتر بگوییم خانواده داری ، تشویق کرد . با افزایش مرخصی زایمان زنان شاغل از شش ماه فعلی به یکسال ، به حضور زنان در خانه افزود. و نیز با دورکار کردن زنان شاغل و یا گسترش مشاغل خانگی و یا حتی اخراج زنان از کار ، می توان از حضور بیش از حد و افراطی زنان در عرصه جامعه کاست . ( متاسفانه ادارات دولتی به ویژه در تهران چندی است که انباشته شده است از تعداد زیادی زن و نیز متاسفانه دختر ترشیده که در این بحران بیکاری عرصه را بر اشتغال مردان تنگ کرده اند . مع الاسف هیچ نهادی هم قصد سامان دهی این وضع را ندارد. باید توجه داشت که شاید در نگاه اول اشتغال دختران به نفع آنها باشد اما این نکته را باید در نظر داشت که در شرایط فعلی در جامعه ما که معضل بیکاری معضلی اساسی است باید پسرها در اولویت کار باشند یا دست کم از حق مساوی با زنان در اشتغال برخوردار باشند نه اینکه زنان و دختران در اولویت قرار بگیرند این به نفع همه است ، زیرا یک پسر بیکار مساوی است با یک دختر بی شوهر ، چرا که هیچ کس به یک پسر بیکار زن نمی دهد ولی دختر بیکار مانعی برای ازدواج ندارد ، البته همانطور که گفتیم این به ضرر دختران نیز می شود زیرا یک پسر شاید به دلیل حضور بیش از حد زنان و دختران ۲ یا ۳ سال بیکار بماند اما پس از آنکه شغل پیدا کرد دست کم دیگر مشکلی برای ازدواج کردن ندارد و به راحتی می تواند با دختری که ۱۰ یا ۱۵ سال از خودش کوچکتر است ازدواج کند اما یک دختر اگر سنش از حدود ۳۰ یا ۳۲ سال بگذرد دیگر شانس چندانی برای ازدواج ندارد بنابراین مساله ای که دختران فکر می کردند به نفعشان است در نهایت به ضرر آنها تمام می شود . حقیقتا جا دارد مسئولین امر فکری اساسی برای این معضل بکنند و دختران نیز از میل افراطیشان به حضور در سر کار و به دست آوردن شغل بکاهند و بدانند وظیفه اصلی و ذاتی آنها خانه داری و فرزند پروری است و این کار عیب و عار و ننگ نیست بلکه عیب و ننگ این است که برای به دست آوردن یک کار دست به هر … بزنیم ) .
علاوه بر این باید جهت حفظ نهاد خانواده ، برای محیط های دانشگاهی نیز که یکی از مهمترین اماکن اختلاط دختر و پسر است ، فکری اساسی کرد ( متاسفانه بسیاری از ، نه همه ، دانشجویان به ویژه دانشجویان دختر ، نه به هوای درس خواندن بلکه به هوس ولنگاری آنهم به دور از چشم خانواده و خویشاوندان به دانشگاه هجوم می آورند چون خانواده ها برای دختران محدودیت بیشتری ایجاد می کنند و بهترین راه برای فرار از این محدودیت دانشگاه است ). یکی از این فکرها ، می تواند طرح متعالی و بسیار بجا و شایسته تفکیک جنسی باشد تا اختلاط و درهم شدگی دختر و پسر به حداقل ممکن برسد . بنده حقیقتا امیدوارم یک روز طرح تفکیک جنسی دست کم در دوره های کاردانی و کارشناسی که امکانش هست اجرا شود امید که مسئولان امر ، شجاعت و جسارت انجام این طرح را داشته باشند ( واقعا چه معنا دارد در دبستان که ما هیچ میل جنسی نداریم تفکیک جنسی باشیم اما در دانشگاه که اوج نیاز جنسی و اوج غلیان شهوت در دختر و پسر است ما ادغام جنسی باشیم اگر ما اسلامی هستیم که باید در دانشگاه هم تفکیک باشیم و اگر غربی هستیم که باید در دبستان هم ادغام باشیم ما با این بی موقع جدا کردن و بی موقع درهم کردن فقط به تباهی جامعه دامن می زنیم و بس ، بالاخره یا زنگی زنگ یا رومی روم ) علاوه بر این طرح گزینش بومی و استانی دانشجو که چندی است آغاز شده باید با قدرت و شدت بیشتری ادامه یابد و خانواده ها نیز اجازه رفتن فرزندان خود به شهرهای دور برای تحصیل را ندهند و بدانند اگر بچه شان بی سواد بماند بهتر است تا بی همه چیز گردد گرچه آنقدر دانشگاه زیاد شده که هر کس می تواند با کمی گذشت در شهر خود و یا حداکثر استان خود ادامه تحصیل دهد.
۲ ) از دیگر عواملی که موجب افزایش طلاق در جامعه شده است گسترش شدید تفکرات فمنیستی و اصالت زن و البته تحقیر و تضعیف مرد می باشد ( عده ای فکر می کنند فمنیست تنها خواستار تکریم زنان است اما سخت در اشتباهند آنچه از مطالعه آثار بزرگان فمنیست ؛ مثل سیمون دوبووار ، هلن فیشر و… دستگیر من شده این است که اساس فمنیست بر دو چیز است : یکی تعظیم زن و دوم تحقیر مرد ) .
با این حال باید توجه داشت که رابطه زناشویی رابطه ایست که بر برتری مرد متکی است و اساسا در امر آمیزش که مهمترین رکن زندگی زناشویی است این مرد است که مسلط است پس برای داشتن یک زندگی متعادل و معقول نمی توان در امور دیگر زندگی زن بالاتر و برتر و محور باشد بلکه زن ضمن برخورداری از احترام کامل باید مطیع مردی که ستمگر و ظالم نباشد ، باشد (فمنیست ها ، یا به قول یکی از متفکران غربی ماده خوکهای شوونیست ، اهمیت این مساله یعنی اینکه در ازدواج ، برتری با مرد است را کاملا درک کرده اند از همین روست که آنها معتقدند : زنی که با مردی بخوابد گویی با دشمن دست دوستی داده است . و به همین دلیل است که جنبش فمنیست در ذات خود یک جنبش همجنس گرایانه است که خواهان اکتفای زنان به زنان و استقلال از مردان است به همین سبب آنها مدعی می شوند که زنان به مردان هیچ احتیاجی ندارند و زن بدون مرد مثل ماهی بدون دوچرخه می باشد ، البته آنها راهکارهایی هم برای زنانی که نمی توانند بدون مرد به سر برند قرار داده اند از جمله استفاده از موز و هویچ و دیگر وسایل این چنینی با هزار لطایف الحیل مختلف برای بی نیاز ی از مردها) . بنابراین برای اینکه نهاد خانواده سرپا بماند چاره ای نیست جز اینکه مرد یک سر و گردن از زن بالاتر باشد در واقع چون مرد رییس خانواده است بنابراین باید شایستگی این ریاست را داشته باشد .( متاسفانه چندی است ازدواج دختر و پسر غیر هم کفو مد شده که به نظر من این جور ازدواج ها توهینی دو طرفه است و یکی از عوامل افزایش طلاق ) .
به هر روی ترویج تفکرات فمنیستی و اصالت و برتری زن و تحقیر و تضعیف مرد در جامعه ما و نیز اجرای طرح های خائنانه ای مثل طرح توانمندسازی زنان ( طرح توانمند سازی زنان بی آنکه مردها توانمند شوند حقیقتا طرحی خائنانه می باشد که می توان آن را ترکمانچای فرهنگی نیز لقب داد به این دلیل این را می گویم که طرح توانمند سازی زنان ، البته بدون توانمند ساختن مردها ، زنان را از همه لحاظ توانمند ساخت ولی از نظر ازدواج ضعیف ساخت زیرا با اجرای این طرح ما دختران توانمند بسیاری را شاهدیم که به هیچ وجه معادل و هم شان آن را در میان پسران نداریم ( معضل امروز جامعه ما که به وضوح قابل مشاهده است حجم زیاد دختران لیسانس و فوق لیسانس سن بالا در بسیاری از خانواده هاست ، البته پسران زیادی هم داریم که ازدواج نکرده اند اما مشکل اصلی این است که پسران هم شان و هم منزلت دختران نیستند در واقع مشکل فعلی ما کمبود پسران هم کفو دختران است نه کمبود تعداد پسر ، در واقع مشکل کیفی است نه کمی ) در واقع توانمند سازی دخترها علاوه بر تحقیر پسرها موجب شد تا دخترهای زیادی بی شوهر و ترشیده باقی بمانند زیرا هم شان و هم توانی برای خود در ازدواج نمی یابند و حتی اگر هم رضایت به ازدواج با غیر هم شان بدهند این خودش ، همانطور که گفتیم ، می شود توهینی دو طرفه یعنی وقتی دختر فوق لیسانسی با پسر فوق دیپلمی ازدواج می کند هم به شان و شعور خودش توهین کرده و هم به شخصیت و شرف آن پسر ، متاسفانه باید اعتراف کرد امروز معضل اعتیاد و کم سوادی و نیز گسترش بزهکاری در میان پسران به حدی جدی شده که واقعا جلوی دخترها کم آوردند و معتقدم که امروز باید طرح توانمند سازی پسران اجرا شود بهترین کارهایی که برای توانمند سازی پسران نیز باید انجام داد اول اختصاص ۵۰ درصد از ظرفیت دانشگاهها به پسران است و دوم مبارزه شدید با مواد مخدر و اعتیاد و سوم تشکیل و راه اندازی رشته مطالعات مردان در کشور به موازات رشته مطالعات زنان که سالهاست در کشور راه اندازی شده است ).
به هر روی این دست مسایل موجب کاهش اقتدار مردان و افزایش اقتدار زنان شده است که خود از عوامل گسترش طلاق در جامعه می باشد ( زنان موجوداتی احساساتی و غیر عقلانی و دارای حس خودخواهی بسیار شدیدی ، بسیار شدیدتر از مردها ، می باشند و چون مجال بیابند جز به منافع خود به هیچ چیز دیگری ، حتی بچه هایشان فکر نمی کنند به همین علت است که چندی پیش شهلا کاظمی، معاون پژوهشی مرکز مطالعات جمعیتی آسیا و اقیانوسیه، در خبری که در تمامی سایت ها منعکس شد اعلام کرد که ۸۵ درصد درخواست های طلاق را زنان می دهند ) . علاوه بر این وجود پدر ضعیف در خانواده ، موجب رشد میل به همجنس بازی در میان فرزندان به ویژه فرزندان پسر خواهد شد ( فروید روانکاو برجسته معتقد است حضور پدر ضعیف و تحقیر شده در حاشیه و جنب مادر قوی و مقتدر از جمله عوامل افزایش شدید روحیه همجنس بازی به ویژه در میان پسران است ) .
این امر همانطور که بیان کردیم ناشی از تعظیم بیش از حد و افراطی زن و در عین حال تحقیر و تضعیف مرد و پدر در جامعه و خانواده است که از عوارض آن گسترش طلاق و فروپاشی خانواده است . البته این نکته را هم بگویم که بنده طرفدار مردسالاری به معنای ظلم و ستم مرد بر زنان نیستم همانطور که به هیچ وجه طرفدار زن سالاری هم نیستیم آنچه از آن دفاع می کنم تفکرجوانمردسالاری است یعنی ریاست مرد بر خانواده البته ریاستی توام با رافت و محبت و مشورت و وفاداری و…
۳ ) از دیگر عوامل گسترش طلاق ، اشاعه تفکرات روشنفکری در میان مردان است متاسفانه در جامعه ما زن ذلیلی و بی حمیتی به عنوان نماد و نشانه روشنفکری بدل شده است و هر چقدر مردی زن زده تر و بی حمیت تر باشد نشانگر آن است که روشنفکر ترست ( روشنفکری در جامعه ما سه پایه دارد : اول بی اعتقادی و بی دینی و الحاد ، دوم زن زده بودن یعنی دنبال زنها راه افتادن و برای به دست آوردن زنها ، شرافت مردی و مردانگی را زیر پا گذاشتن و به هر زبونی تن دادن و سوم بی حمیتی یعنی ناموس دوست نبودن یعنی اینکه اگر زنت قبلا دوست پسر داشته اهمیتی نداره چیزی که ازش کم نشده ، این جمله را از یکی از مردان روشنفکر شنیدم که در مورد رابطه پیش از ازدواج زنش می گفت ، یعنی اینکه دخترت را آزاد بگذار که هر چه می خواهد بکند و فقط بهش توصیه کن که مواظب بکارتش باشد زیرا در جامعه عقب افتاده ایران بکارت برای ازدواج لازم است ، این را از قول دوستِ دوست پسرِ دختری شنیدم ، بی حمیتی یعنی اینکه کاری به کار خواهرت نداشته باش بگذار از جوانیش لذت ببرد و خودت هم لذت ببر مگر چند بار به این دنیا می آیی ؛ بی حمیتی یعنی … ( حقیقتا از شنیدن این جور حرفها و بازتکرار آن آزرده خاطر می شوم اما چه کنم که وقتی می بینم چارچوب های اخلاقی جامعه که طی هزاران سال برپا شده است روز به روز ضعیف تر و شکننده تر می شود و متاسفانه کسی از مسئولین و مردم هم فکر جدی برای آن نمی کند می گویم شاید با بیان آنها کمی آرام و قرار بگیرم ).
به هر حال در دوران جدید هر چقدر ملحد تر و زن زده تر و بی حمیت تر باشید پس روشنفکر تر هستید ( متاسفانه روشنفکران ما نه نسبت به ناموس خود حمیت دارند نه نسبت به میهن خود چنانکه در هشت سال جنگ تحمیلی یک روشنفکر به جنگ نرفت ) . متاسفانه در جامعه ما گسترش همین تفکرات روشنفکرانه خود از عوامل گسترش طلاق است زیرا این مردان روشنفکر هنگامی که در جستجوی همسر بر می آیند نه عفت زنهایشان برایشان مهم است نه نجابت ، زیرا اینها نشانه عقب افتادگی است ، از قول فردی در یک وبلاگ خواندم که دوستش گفته بود به هیچ وجه حاضر نیست با یک باکره ازدواج کند ، گرچه او دلیلش را نگفته بود ولی دلیلش را می توان حدس زد ؛ امروز آنچه برای مردان روشنفکر و زن زده مهم است این است که زنشان خوشگل تر و باسوادتر و پولدارتر باشد البته اینها را نیز تنها برای خود نمی خواهند ، که اگر برای خود می خواستند بسی شایسته بود ؛ بلکه آن را برای به رخ دیگران کشیدن و فخر فروشی می خواهند خیلی از این روشنفکران که حتی دیپلم خود را هم به زور گرفته اند به دنبال دخترهای مهندس می روند که تا هم عقده بی سوادیشان را ارضا کنند و هم فخر بفروشند که ببینید ما به جایی رسیدیم که با یک خانم مهندس ازدواج کرده ایم ( چندی پیش یکی از دوستان سابق دوران دبیرستان خود را به طور اتفاقی در نزدیکی یک دفتر ازدواج دیدم وقتی سر صحبت باز شد گفت آمدم اینجا که معرفی به آزمایشگاه بگیرم و بدون اینکه از او بپرسم گفت : خانمم یک خانم مهندس است وقتی از او پرسیدم که خودت چه می کنی پس از کمی سر گرداندن گفت : روی ماشین پدرم کار می کنم ، یعنی کارش مسافر کشی است ، واقعا مردها به کجا رسیده اند که بجای اینکه خود درس بخوانند یا کاری بکنند که بتوانند به خود فخر بفروشند به جایی رسیده اند که مجبورند به مدرک زنانشان فخر بفروشند ) . همین عقده حقارت ناشی از درس ناخواندگی این افراد موجب می شود که آنها بیشتر به دنبال زنانی بروند که سنتی نیستند و روشنفکرند و این خود موجب فروپاشی خانواده است زیرا بسیاری از این زنهای روشنفکر قبل از ازدواج بارها با افراد مختلف ارتباط برقرار کردند و زمانی زن مردان روشنفکر می شوند که دیگر نجابت و عصمتی برای آنها باقی نمانده است . به هر حال این روشنفکران زن و مرد که قبل از ازدواج تجارب جنسی متعددی دارند طبیعی است پس از ازدواج و تشکیل خانواده و زندگی نیز به دنبال تجربه های جنسی جدید روند ( اگر بخواهیم زندگی روشنفکران را در یک عبارت توصیف کنیم آن عبارت این است : زندگی سگی ، زندگی … ، زندگی است که تنها دو چیز مهم است و محور شکم و زیر شکم ) و همین امر به تدریج موجب دلزدگی از یکدیگر و البته بی اعتمادی می شود ( بی اعتمادی یکی از بزرگترین معضلات خانواده های مدرن است مجله ای را می خواندم که زن جوانی با آن تماس گرفته بود و از مشاور مجله می خواست کمکش کند مشکل او این بود که شوهرش حداقل هر نیم ساعت یکبار با او تماس می گرفت و ازش می پرسید که کجاست و چه کار می کند ؟! در جای دیگر خواندم مردی از نظیر چنین رفتار زنش شکایت می کرد که هر موقع به خانه بر می گردم و به دستشویی یا حمام می روم زنم موبایلم را چک می کند و هر شماره ناشناس را می پرسد که این کیست و با هر که زیاد صحبت کرده باشم می گوید چرا زیاد صحبت کردی ؛ همچنین به کارشناس مجله ای دختری جوان نامه نوشته بود که هرگاه با همسرش که تازه عقد کرده اند در محله شان بیرون می رود مدام هول و هراس دارد و جانش کف دستش هست که مبادا دوست پسرهای سابقش او را ببینند و به خواهند تلافی کنند و از عکس هایی که چه بسا از او برداشته اند شوهر را خبر کنند یا به نحوی دیگر بخواهند او را آزار دهند و به تازگی احساس می کند همسرش نیز چیزهایی از این هول و هراس او و شاید دیگر مسایل فهمیده برای همین به شدت می ترسد زندگی تازه تاسیسش از هم بپاشد ) و خلاصه بی اعتمادی معمولا کار چنین زن و مردهایی به طلاق می کشد ( البته این افراد لفظ طلاق را بکار نمی برند بلکه آن را تلطیف کرده و لفظ جدایی را به کار می برند ) به هر حال پس از طلاق و جدایی زن و مرد روشنفکر به سراغ زن و مرد … دیگری می روند و اگر در این میان فرزندی در کارباشد فدای شهوت پرستی و تنوع طلبی والدین …. می شود .
البته موضوع تنها این نیست بلکه زنان روشنفکر و فکر باز در کنف حمایت شوهران روشنفکرشان مجال می یابند که با مردان دیگر رابطه پیدا کنند و اگر کار به جای باریک کشید این زنان با هم دستی فاسقان خود شوهرهای مزاحم را به قتل می رسانند (باید اذعان کنیم گسترش شدید و سرسام آور پدیده همسر کشی در میان زنان مدرن در سالهای اخیر نیز یکی از عوارض روشنفکری مردان مدرن است ؛ همچنین متاسفانه در دنیای مجازی و عالم وبلاگها انسان به موارد متعددی بر می خورد که در آن زنها از به اصطلاح زرنگی خود در پیچوندن شوهر و قال گذاشتنش و بعد رفتن به تفریح با دوست پسرهای خود با افتخار سخن می گویند و اینکه گاه دوست پسرهایشان پشت سر شوهرانشان بد و بیراه می گویند و راست یا دروغ او را تهدید می کنند ) البته این عاقبت مردان مدرن و روشنفکریست که زن را برای فخر فروشی می خواهند که بگویند ما چنین زن زیبا و روشنفکر و تحصیلکرده ای داریم ببینید و دلتان بسوزد و به حال من حسرت بخورید و نیز در نزد خود به خود ببالند که ما دیگر نه زن سنتی بلکه زن روشنفکر داریم که اگر جایی با او بروم به خاطر زیبایش مرا بیشتر … می گیرند ، متاسفانه این فکر در میان مردان روز به روز در حال افزایش است و دیگر کسی به زنش به عنوان ناموس و مادر فرزندانش که باید در هاله ای از نورانیت و نجابت باشد نگاه نمی کند . ( متاسفانه تمایل به ازدواج با دختران روشنفکر و مدرن حتی در میان جوانان و پسران مذهبی نیز روز به روز بیشتر می شود و دیگر آنها دوست ندارند زنهایشان مثل مادرهایشان محفوف به حیا و شرف زنانگی باشد . یکی از خویشاوندن مذهبی که برادر دو شهید هست و خودش هم مثلا مذهبی است در دانشگاه با دختری دوست می شود و بعد از مدتی ازدواج می کنند و بچه دار هم می شوند ، هنوز پنج سال از ازدواج آنها نگذشته بود که زن سوار بر اتوموبیل با اتوموبیل دیگری تصادف می کند و بعد که پلیس می آید متوجه می شوند پسر جوانی در ماشین خانم هست بعد که شوهر زن را خبر می دهند ، شوهر می فهمد که زنش فاسق داشته و رابطه هم با او داشته و کارشان به طلاق می کشد در کشاکش این طلاق بچه سه ساله شان آواره خانه این و آن بود و الآن نیز دادگاه بچه را به مادر داده است ، مادر شوهر به مادرم می گفت پسرم شبها می نشیند به خاطر پسرش گریه می کند. این عاقبت اگرچه تلخ و تاسف بارست اما مردی که گذشته زنش و نجابت زنش و شرف زنش برایش بی ارزش باشد باید منتظر چنین عواقبی یا در این دنیا و یا در آن دنیا باشد ) .
۴ ) از دیگر موارد افزایش طلاق در جامعه که نباید از آن گذشت ، معضل مواد مخدر و اعتیاد مردان جوان به آن است متاسفانه علت شمار زیادی از طلاق ها نیز همین اعتیاد و بی مسئولیتی و بی تعهدی مرد نسبت به زن و زندگی خود است که موجب می شود تعداد زیادی از زنان که حقیقتا برای زندگی آمده اند چاره ای جز طلاق نیابند و این مشکلی است که جدا برای آن چاره ای باید اندیشید . نمی توان چگونه ناراحتی خود را از دیدن جوانی که تا دیروز یلی ارجمند بوده ولی امروز به معتادی بی خاصیت که تنها فکر و ذکرش یافتن مواد و کیفور شدن است ابراز کرد ( یکی از اماکنی که در اعتیاد جوانان به ویژه جوانان تحصیلکرده نقش مهمی دارد خوابگاههای دانشجویی است متاسفانه وقتی جوان ۱۸ ۱۹ ساله را به دور از والدین به شهری دور می رود و در کنار دهها جوان قرار می گیرد می توان عوارض آن را حدس زد که یکی از آن عوارض اعتیاد و البته فحشاست ایکاش زمانی می رسید که تمامی خوابگاههای دانشجویی و نیز خانه های مجردی جمع می شد ) متاسفانه برخی از این معتادان همسران خود را نیز معتاد می کنند و از این راه زندگی را شروع می کنند که سر به سر آن نکبت و پستی است و جای تاسف و پرسش است که چرا حاکمیت برای این بلای خانمان سوز فکر اساسی و درمان ریشه ای نمی یابد ؟!
۵ ) از دیگر عومل افزایش طلاق نزدیک شدن سن زن و شوهر در ازدواج است ؛ همانطور که می دانیم دختر حدود ۴ و ۵ سال زودتر از پسر به سن بلوغ می رسد و زودتر از مردان نیز توانایی بچه دار شدن را از دست می دهد . در خصوص تفاوت سنی دختر و پسر در ازدواج سنت حسنه ای در جامعه ما وجود داشته که پسر دست کم باید ۴ و ۵ سال از دختر بزرگتر باشد . این امر علاوه بر آنکه باعث می شود اقتدار مرد در خانواده حفظ شود موجب می شود در هنگام مناقشه و بگو نگو زن و شوهری ، هم مرد راحت تر بتواند به نفع زن کوتاه بیاید ، چون زن را بچه حساب کرده و به آسانی کوتاه می آید و حرفش را می پذیرد و لجبازی نمی کند. ( آن طور که برخی روانشناسان می گویند میل انسانها به لجبازی کردن با هم سن و سالهایشان بیشتر از میل آنها به لجبازی با غیر همسال ، چه بزرگتر و چه کوچکتر ، است ) و همانطور که می دانیم خاستگاه بسیاری از طلاق ها همین لجبازی های کودکانه و گاه ابلهانه است. علاوه بر این از آنجا که زنها به دلیل ویژگی های جسمی و روحیشان و نیز زایمان زودتر شکسته می شوند اگر زن دست کم ۴ و ۵ سال از مرد کوچک تر باشد امکان خیانت مرد در سالهای بعد کاهش می یابد .
متاسفانه با توجه به بالا رفتن سن ازدواج به ویژه در دختران عده ای از کارشناسان در رسانه ها ، به ویژه رسانه ملی و البته از سر دلسوزی ، چنین تبلیغ می کنند اشکالی ندارد دختر و پسر هم سن و سال باشند حتی اشکال ندارد دختر بزرگتر از پسر باشد بلکه آنچه مهم است تفاهم است ! البته ما نمی دانیم که تفاهم در اینجا چه معنایی دارد . اما نباید برای اینکه دخترهای سن بالا ازدواج کنند ، بکوشیم سر پسرها را کلاه بگذاریم زیرا ازدواج صحیح و سالم باید منفعت و سودی دو طرفه باشد نه یک طرفه ، حال آن طرف خواه زن باشد و خواه مرد ؛ علاوه بر این شاید پسر اگر زنش هم سن و سال خودش باشد تا چدین سال به او وفادار بماند اما قطعا ده ، بیست سال بعد که زن شکسته شد و مرد که در محیط کار یا زندگی خود با انواع و اقسام دختران تر گل ورگل همکار و همراه شد آن موقع است که احساس خسران کرده و می کوشد کلاهی که سرش رفته را جبران کند و در نتیجه آن زمان ما شاهد خیانتهای گسترده چنین مردان و از هم پاشیدگی خانه و خانواده خواهیم بود آن موقع خواهیم فهمید کار ما صواب نبوده و ثوابی نداشته است ، ( مردهایی که زنشان ۷ و ۸ سال از خودشان کوچکترست تا زن کمی بیمار و از کارافتاده می شود اگر استطاعت مالی داشته باشد فورا به فکر تجدید فراش می افتند چطور بعضی فکر می کنند مردی که زنش هم سن خودش یا بزرگتر از خودش باشد اگر پیر و شکسته شود مرد بیکار می نشیند و کاری نمی کند البته در یک صورت نمی کند و آن در صورتیکه پول و ثروت کافی نداشته باشد ) به هر حال اگر کسی واقعا دلسوز ترشیدگی دختران است بهتر است به آنها توصیه کند زودتر ازدواج کنند و هر خواستگاری را با بهانه واهی رد نکنند و دلش را نشکنند و تحقیرش نکنند. نه اینکه به دخترها چیزی نگویند و بگذارند آنها درسشان را بخوانند ، کارشان را بیابند و تفریحات سالم و ناسالم همه را انجام دهند ، از جمله تفریحات ناسالم ارتباط با جنس مخالف به بهانه رفتن به دانشگاه یا محیط کار و… ، هم بعد از همه اینها سنشان به سی سال که رسید تازه تصمیم به ازدواج بگیرند آنهم با مهریه ۵۰۰ و ۱۰۰۰ سکه ؛ به هر حال اگر کسی اشتباه می کند خودش باید تاوانش را پس دهد نه دیگران .
۶ ) از دیگر مسایل مهم در راه کاهش طلاق ، تلاش برای کاهش سن ازدواج است . زیرا هر چه سن ازدواج بالا رود و دوران تجرد طولانی گردد امکان فساد و فحشا جوانان و زنده شدن میل به تنوع طلبی جنسی در آنان بیشتر می شود علاوه بر اینها اساسا هر چه سن ازدواج بالاتر رود انتظار و توقع افراد نیز از زندگی بیشتر می شود و این توقع زیاد خود یکی از موجبات طلاق به ویژه در زنان می باشد . بنابراین جا دارد در درجه اول مسئولین امر به ویژه مسئولین فرهنگی و صدا و سیما تبلیغ برای ازدواج در سنین پایین را سرلوحه کار خود قرار دهند و خانواده ها و در درجه دوم خانواده های دختر دار نیز برای شوهر دادن سریع دختر خود عجله کنند ، واقعا آیا فراموش کرده ایم که بزرگان فرموده اند : از سعادت مرد است که دخترش در خانه او زنانگی نبیند . یا جای دیگر فرموده اند : دختر بالغ چون میوه رسیده است باید در چیدنش تعجیل کرد وگرنه فاسد می شود ؛ و یا دختر وقتی به سن بلوغ می رسد به دردی مبتلا می شود که جز شوهر درمانی ندارد پس در درمان او تعجیل کنید. به هر روی خانواده هایی که دختر دارند باید بیش از آنکه دخترشان از دست رود و یا آنقدر متوقع شود که پس از ازدواج کارش به طلاق کشیده شود دختر را شوهر دهند که این هم در کاهش بی بند و باری و هم در کاهش طلاق موثر خواهد بود . البته در اینجا نکته ای را نیز بیفزاییم و آن این که هر چه زوجین دیرتر فرزند دار شوند احتمال طلاق میان آنها بیشتر است ، هر چه زن و شوهری زودتر بچه را به جمع خود اضافه کنند ، از تمرکز بیش از حد طرفین بر روی یکدیگر و احتمالا ایراد گیری و عیب گذاری و بهانه بنی اسراییلی از هم گرفتن کم تر می شود زیرا با تولد فرزند و اضافه شدن آن به جمع زن و شوهر است که حقیقتا خانواده شکل می گیرد و نقش پدری و مادری به نقش زنی و شوهری افزوده می گردد و این خود موجب کاهش تنش و فشار می شود البته این حرف نسبی است و قطعا در همه جا درست نیست اما آنچه تحقیقات نیز نشان داده درصد طلاق بین زوج های بی فرزند بیشتر از زوج های با فرزند است ( من همیشه فکر می کردم که زنها از مادر شدن لذت می برند و آن را دوست دارند اما چندی است که فهمیدم این عشق در زنهای سنتی بوده است نه در زنهای مدرن و روشنفکر ؛ چرا که تا کنون با نظرهای دخترهای متعددی از طرق مختلف آشنا شدم که بر این باور بودند که بچه دار شدن مانع پیشرفت آنها می شود و چندی پیش نیز یکی از دوستانم به خواستگاری دختری ۲۸ ساله رفته بود که گفته بود من تا ۷ و ۸ سال دیگه به دلیل کار و نیز آماده شدن برای کنکور دکتری و بعد هم خواندن دکتری نمی خواهم مادر بشوم ؛ البته چند وقت پیش هم در روزنامه ای خواندم که کار زن و مردی به دلیل آنکه زن نمی خواست بچه بزاید به طلاق کشید اینها حقیقتا از فتنه های آخر الزمان و از دسیسه های دجال فمنیسم است زیرا آنطور که پزشکان متخصص می گویند حداکثر سن مفید برای مادر شدن ۳۵ سال است و سن زن از این بیشتر شود برای خود مادر و کودک عوارض دارد حال چگونه دختری شرط می کند تازه ۳۵ و ۳۶ سالگی بچه دار شود ! خدا ما را از شر فتنه های آخرالزمان حفظ کند .
۷ ) از دیگر مسایلی که باعث افزایش طلاق شده متاسفانه حکم های سریع دادگاه برای جدایی است . واقعا جا دارد دادگاهها حتی در طلاق توافقی هم به سادگی حکم طلاق را صادر نکنند و تا جایی که امکان دارد طرفین را سر بگردانند و یا به مراکز مختلف برای مشورت و مشاوره بفرستند . البته دولت نیز می تواند با وضع قوانینی جلوی پای طرفین طلاق ، سنگ بیندازند که به نظر می رسد یکی از بهترین آنها اخذ جریمه از طرفین طلاق است ؛ مثلا : اگر زنی درخواست طلاق دهد باید معادل ۲ درصد مهریه اش را به خزانه دولت به عنوان جریمه بپردازد و اگر مردی نیز درخواست طلاق داده باید چنین کند و اگر زن و مرد هر دو در خواست طلاق توافقی دادند باید هر کدام معادل ۲ درصد که در مجموع می شود ۴ درصد مهریه را به عنوان جریمه به دولت بپردازند این جریمه خود می تواند مانع مهمی در کاهش طلاق یا دست کم کاهش رشد طلاق شود . البته راههای دیگری نیز می توان با کار کارشناسی بیشتر برای جلوگیری از طلاق تعبیه کرد.
۸ ) از دیگر موارد گسترش طلاق تعیین مهریه های سنگین توسط دختران و پذیرش آن توسط پسران است همین امر سبب می شود دخترها به اتکای مهریه سنگینشان تاب کم ترین ناملایمتی را نداشته باشند و با کوچکترین دشواری به فکر به اجرا گذاشتن مهریه و طلاق بیفتند ( یکی از مسایل بسیار تعجبی در جامعه ما اینست که دختران روشنفکر که در زمان تحصیلشان به راحتی با هر کسی دوست می شوند و به رایگان ارتباط برقرار می کردند ، اما هنگامی که موقع شوهر کردنشان می رسد طلب مهریه های سنگین و کمر شکن می کنند به راستی من نمی دانم آنها که به رایگان شرف خود را به حراج می گذاشتند چطور اینجا آنقدر ممسک و گران فروش می شوند ) . متاسفانه سنگین شدن مهریه موجب گستاخی بی مورد دختران شده است زیرا آنها می توانند یا اجرا گذاشتن مهریه هم شوهر را به زندان اندازند و هم می توانند اگر دلشان خواست با بخشش بخشی از مهریه شوهر را وادار به طلاق خود کنند و با اینکار هم به بخشی از مهریه دست یابند و هم طلاق بگیرند و هم اگر بچه دارند حضانت بچه را بگیرند ؛ ضمن اینکه چون مطلقه نیز شده اند می توانند به راحتی و بدون دخالت پدر و یا ترس از بکارت با مردهای دیگر ارتباط برقرارکنند.
انتظار است که پسران از پذیرش مهریه های سنگین تا جاییکه می توانند امتناع کنند ( اساسا من با مهریه مشکل دارم زیرا اولا اینکه ازدواج یک لذت دو طرفه است و دلیلی ندارد مرد برای لذتی که می خواهد ببرد پولی بدهد و زن بابت لذتی که می خواهد ببرد پولی بگیرد ثانیا بر فرض که مهریه را پذیرفتیم باید توجه داشت مهریه برای زمانی بوده که زنان استطاعت مالی نداشتند و اسلام برای حمایت از آنها مهریه را قرار داد اما الآن که اکثر خانم ها شاغلند و استطاعت مالیشان گاه بسیار بیشتر از مردهاست چه لزومی دارد به او مهریه بپردازیم ؟! ) پسران اگر نمی توانند حریف دختر در پایین آوردن مهریه شوند پس بهتر است در قباله ازدواج قید کنند که مهریه عندالاستطاعه بر ذمه آنهاست نه عندالمطالبه ( وقتی پسر ۱۲ شرط به نفع دختر امضا می کند و می پذیرد چه اشکالی دارد دختر نیز یک شرط به نفع پسر بپذیرد ) که این راه بسیار خوبی برای جلوگیری از سوءاستفاده زنان و دختران روشنفکر است.
۹ ) از دیگر مواردی که موجب افزایش طلاق شده گسترش ازدواج های فردی و به اصطلاح مدرن است که در آن دختر و پسر در محیطهای مختلف ، اعم از کار و درس و… ، همدیگر را می بینند و می پسندد و بعد از مدتی رابطه ، خانوادهایشان را از روابطشان و قصدشان برای ازدواج آگاه می کنند و خانواده ها نیز که در عمل انجام شده قرار گرفته اند چاره ای جز پذیرش ندارند.
این ازدواج های فردی مدرن علاوه بر آنکه عقل جمعی در آن نقشی ندارد ، درست برعکس ازدواج سنتی که خواهر و مادر و خود پسر روی یک دختر فحص و بحث می کردند ، و تنها توسط یک جوان که معمولا دستخوش احساسات است صورت می گیرد در نتیجه مبنای عقلی ضعیف تری دارند و در آنها خانواده های طرفین در حاشیه قرار می گیرند و بیشتر نقش تشریفاتی و تزیینی دارند لذا در مواقع اختلاف میان زوجین نیز خانواده ها نقش و کارکرد چندانی نخواهند داشت و اگر داشته باشند بیشتر منفی است زیرا معمولا می خواهند شر طرفی که آنها در انتخابش نقشی نداشتند از سر فرزند خود کم کنند و خود بتوانند فرد مناسبی را پیدا کنند ( متاسفانه در بسیاری موارد در هنگام درگیری زن و شوهری که قبلا با هم دوست بودند پدر و مادر بجای تلاش در صلح و صفا دادن ، خود آتش بیار معرکه می شوند به ویژه پدران که متاسفانه امروزه به آب بزاق زنان خود تبدیل شده اند ، و جالب اینکه تازگی مد شده مردان با یکدیگر نیز برای اینکه نشان دهند کدامشان بیشتر بی وجود و بی خاصیت و بازیچه زنانشان هستند مسابقه هم می گذارند ، خلاصه مردان و پدران بی وجود مدرن به جای داوری منصفانه و عاقلانه و ریش سفیدانه کاری جز فرمانبرداری زن و فرزند خود ندارند حتی در برخی موارد پدرها به ویژه در مورد دختران خود بجای توجه به ایمان و تعهد و مسئولیت پذیری داماد در پی آنند که دامادی بیابند تا عقده های حقارت و کمبود خود و یا تفکرات متفرعنانه خویش را با او جبران و ارضا کند . به هر روی تبدیل مردها و پدرها به آب بزاق زنان و فرزندانشان و از دست دادن عزت و شرافت مردی و مردانگی و قدرت میانجیگری و حرف آخر را زدن ، خود موجب از هم گسیختگی خانواده و نیز گسترش طلاق در میان فرزندانشان است زیرا به هر حال یکی باید حرف آخر را بزند ) .
به هر تقدیر برای کاهش طلاق چاره ای نداریم جز اینکه روش همسریابی سنتی را حفظ و البته روزآمد نیز کنیم ؛ مثلا : جا دارد در امر همسریابی نهادهای مقدس دیگری مثل مساجد نیز وارد عمل شوند در واقع همانطور که در زمان پیامبر خود ایشان به امر همسریابی در مساجد می پرداختند جا دارد امروز روحانیون ما ، که مدعی هستند لباس پیامبر را به تن دارند ( اگر چه لباس پیامبر لباس مردم کوچه و بازار زمان خودش بود و با باقی مردم هیچ فرقی نمی کرد) باید سیره ایشان را نیز دنبال کنند و به جای اینکه آخرین نفر به مسجد بیایند و سریع نمازی که معلوم نیست درست می خوانند یا غلط بخوانند و سپس اولین نفر هم از مسجد خارج شوند ، ( متاسفانه در جامعه ما شاهد شکل گیری روحانیت منهای اسلامیم که فقط ادا خوب بلدند دربیاورند وگرنه نفحه ای از روش و منش پیامبر هم به دماغشان نرسیده است ) بهتر است به امر همسریابی جوانان نیز توجه داشته باشند و حتی دفتری نیز برای ثبت نام از دختران و پسران داوطلب ازدواج در مساجد تشکیل دهند که این کار اجر عظیمی خواهد داشت و سبب اقبال بیشتر جوانان به مساجد نیز خواهد شد ، ضمن اینکه این وظیفه روحانیون نیز همین کارهاست .
علاوه بر این سنت حسنه واسطه گری در ازدواج که در حال فراموش شدن است باید احیا و تقویت شود . متاسفانه تفکری دارد شکل می گیرد که ظاهرش این است که اگر شما در ازدواج جوانانی واسطه شدید و احتمالا کار آنها به طلاق کشید شما مقصرید و شما سرزنش می شوید اگر این تفکر تا حدودی درست باشد می توان آن را به صورت اینکه من تنها معرفی می کنم ولی هیچ نظری ندارم و از این دست حرفها درست کرد ، نه اینکه دست از ثواب عظیمی که وساطت در ازدواج دارد بردارند ( در حدیثی آمده که سه دسته در روزی که سایه ای نیست جز عرش خدا در سایه او هستند که یکی از آنها کسی است که در ازدواج وساطت کند ) . متاسفانه آنچه موجب شده انسانها دست از وساطت در ازدواج بردارند بی خیر شدن آدم هاست . این بی خیر شدن و حسادت و پستی طبع آدمی علت اصلی است که موجب شده دیگر افراد در ازدواج واسطه خیر نشوند که خدا همه ما از شر دیو حسادت و بی خیر بودن پاس دارد ( یکی از رفقایم تعریف می کرد که خواهرش رفته بود برایش شماره تلفن دختری را از دوستش بگیرد ، که ظاهرا به خودش دسترسی نداشته ، اما اون دختر که شرایط خوب رفیقم را شنیده بود حاضر نشده بود شماره تلفن دوستش را بدهد ، بی خیری یعنی همین )
۱۰ ) یکی دیگر از مواردی که موجب گسترش طلاق شده است عدم تربیت و پرورش جوانان برای زندگی است . متاسفانه ما چه در دوران مدرسه و چه در دوران دانشگاه شمار بی شماری از انواع و اقسام درس ها و واحدهای مرتبط و غیر مرتبط با رشته خود را می خوانیم و میگذرانیم اما حتی یک درسی که به پسران ما یا به دختران ما چگونه زندگی کردن را بیاموزد وجود ندارد ! یک درسی که به دختر و پسر شیوه تعامل با جنس دیگر را چه به عنوان همسر چه به دیگر عناوین بیاموزد وجود ندارد !
حقیقتا آموختن این جور مسایل به دانش آموزان مفید ترست یا آموختن اینکه در دوره ترشیاری چه تحولاتی در زمین رخ داده است ؟ ! آموختن نحوه خانه داری و همسر داری و فرزندداری مهمتر است یا اینکه در دروان هوخشتره چه کسی با چه کسی جنگید ؟! آموختن سیره عملی زندگی اهل بیت بهتر است یا خواندن مسایل بغرنج و پیچیده ای به نام براهین اثبات خدا و… امیدواریم مسئولان وزارت آموزش و پرورش و نیز وزارت علوم در کنار دروس تخصصی علمی که به جای خود بسیار مفید و مهم هستند نیم نگاهی هم به مباحث مهم در زندگی روزمره و خانوادگی نوجوانان و جوانان نیز داشته باشند و نحوه رفتار صحیح و اخلاقی افراد در خانه و خانواده و جامعه را به آنها آموزش دهند .
۱۱ ) متاسفانه یکی دیگر از عوامل افزایش طلاق قبح زدایی است که توسط رسانه های مختلف روشنفکری از پدیده شوم طلاق شده است ؛ روشنفکران حق ندارند از این پدیده کثیف قبح زدایی کنند و آن را عادی جلوه دهند زیرا اگر چنین کنند و قبح طلاق را بریزند در آینده ای نه چندان دور دیگر اثری از خانواده نخواهد ماند بنابراین وظیفه همگان است که همواره زشتی و قباحت طلاق را پاس دارند و کسانی که به آن دچار شدند را فارغ از آنکه گناهکارند یا بیگناه مورد شماتت و سرزنش قرار دهند تا مبادا این طاعون مهلک اپیدمی شده و ریشه خانواده را بسوزاند .
و باید جامعه ، یعنی خود مردم ، برای مردانی که همسر خود را طلاق دهد مجازاتهایی مثل اخراج از محیط کار و نیز ندادن دخترهای مجرد به مردان زن طلاق داده و یا اجاره ندادن منزل و … تعیین کند ( زیرا خانه بدون زن معنا ندارد البته خانه بدون شوهر هم نداد و کلا باید جامعه و حاکمیت یک فکر اساسی برای ممانعت از گسترش خانه های مجردی که متاسفانه روز به روز در حال گسترشند بکند زیرا تازگی مد شده حتی برخی افراد متمول که زن و بچه نیز دارند ، برای خود خانه مجردی در شهر خود یا دیگر شهرها ایجاد می کنند) . همچنین برای زنهایی که طلاق می گیرند این مجازات را قرار دهد که تنها مردانی که پیش تر همسر داشته اند بتوانند با آنها ازدواج کنند نه اینکه یک مرد مجرد برود یک زن بیوه را بگیرد..
۱۲ ) یکی دیگر از عوامل افزایش طلاق بالا رفتن شدید سطح توقعات زنان مدرن و روشنفکر نسبت به گذشته است توضیح آنکه زنان روشنفکر بنا به عواملی که برخی از آنان ذکر شد دارای توقعات و انتظارات بسیار زیادی از زندگی هستند و این امر موجب شده که به نسبت زنان سنتی بسی ناسازتر و ناخرسندتر بنمایند . در واقع اگر کسی کمی انصاف داشته باشد تایید خواهد کرد که مردان امروزی به نسبت پدران و پدربزرگان خود در مجموع رفتار بسیار مناسب تری با زنان دارند ؛ پس چرا برخلاف این بهتر شدن رفتار مردان نه تنها آمار طلاق کاهش نیافته بلکه به شکل سرسام آوری افزایش نیز یافته و همانطور که خانم شهلا کاظمی اعلام کردند حدود ۸۵ درصد درخواست طلاق را هم زنان ارائه می دهند ؟
در پاسخ به این سئوال باید گفت : اولا همه زنان ، اعم از سنتی و مدرن ، دچار عارضه ذاتی هستند که آن را می توان توهم خود کامل پنداری گفت . یعنی اینکه زنان همواره خود را کامل ترین و بی نقص ترین موجودات و انسانها دانسته از این رو همواره در پی فردی بهتر می گردند . البته این توهم خود کامل پنداری خود نشانگر نقص زنان است زیرا آنها اگر مجال یابند بی توجه به هیچ قید و بند اخلاقی تنها منفعت و لذت خود را می جویند و هیچ توجهی به هیچ کسی ، حتی فرزندانشان ، نمی نمایند . این مجال در دوران مدرن برای زنان فراهم شد و لذا همین امر است که علیرغم بهبودی سیرت و سلوک مردان در دوران جدید ، زنها به شدت و به هر بهانه ای در پی طلاق و جدایی اند ، آمار ۸۵ درصد را بیاد بیاورید ، زیرا در این توهم به سر می برند که کاملند و مردی که لیاقت آنها را داشته باشد یا نیست و یا بسیار کم است و آنها باید با کوچکترین دشواری ای از مرد خود جدا شده و یا به سراغ مرد بهتر روند و یا زندگی مجردی با بچه ای که با جنجال گری و نیز مظلوم نمایی از مرد گرفته اند بپردازند. ( متاسفانه زنها دو سر فصل اصلی در سیاست و سلوک خود در زندگی فردی و اجتماعی دارند که با آنها کار خود را به پیش می برند و بر خر مراد سوار می شوند : یکی مظلوم نمایی و دیگری جنجال گری ).
به نظر می رسد که راهکار مقابله با این امر ، کار فرهنگی و نیز اجرای احکام اسلامی است زیرا در احکام اسلام بچه را به مرد می دهند زیرا اگر مرد عهده دار بچه باشد هیچگاه نمی تواند مجرد بماند و مجبور است که به خاطر بچه هم شده ، ازدواج نماید حال آنکه زن اگر بچه داشته باشد همین امر مانع ازدواج او خواهد شد .( آنچه برای اسلام مهم است خانواده است و زن و مرد مجرد و تنها برای اسلام مهنا ندارد ) زیرا زن یا به دلیل اینکه خود را تنها نمی داند و بچه را برای خود کافی می داند ازدواج نمی کندو یا اگر خواستگاری برای او بیاید خود آن خواستگار به دلیل داشتن بچه با او ازدواج نمی کند ؛ ( چند سال پیش در روزنامه خواندم دختر بیست و دوساله ای که بچه ای دو ساله داشت و از شوهرش طلاق گرفته بود و بچه با او بود چون خواستگاری داشت که نمی خواست بچه را بپذیرد بچه را داخل استخر یکی از پارکهای تهران انداخته بود و غرقش کرده بود تابتواند ازدواج نماید ) به هر حال بهترین راه ، بازگشت به احکام اسلامی است زیرا متاسفانه در قوانین جدید بچه چه دختر باشد و چه پسر تا ۷ سالگی در حضانت مادر است و پسر از ۷ تا ۱۵ سالگی و دختر از ۷ تا ۹ سالگی در اختیار پدر ( یعنی مدت زمانی که بچه ها در اختیارمادرند در مجموع بیشتر از پدر می شود ، متاسفانه در صدا و سیمای ما مکرر گفته می شود چرا حق حضانت با پدر است؟ چرا حق حضانت با پدر است ؟ در حالیکه چنین حرفی همانطور که بیان کردیم خلاف واقع است بلکه حق حضانت با هر دوی والدین است که البته دیدیم که مدت حضانت زن در مجموع بیشتر از مرد هم می شود ایکاش این احمق ها که این حرفها را در رسانه ملی می زنند یا به اصل قانون مراجعه می کردند یا از کسی می پرسیدند ) و بعد از سن بلوغ هم خود کودک مختارست که یکی از پدر و مادر را برای ادامه زندگی انتخاب نماید .
۱۳) از دیگر موارد گسترش طلاق متاسفانه به حاشیه رفتن ارزش های اخلاقی و غیرت مرد و عفاف و حجاب زن است. ( متاسفانه وضعیت حجاب در جامعه ما به صورتی شده که حتی صدای دیگران را نیز درآورده ؛ نقیب العطاس جامعه شناس مالزیایی ، که چندی پیش به ایران آمده بود در اظهار نظری چنین گفته بود که من هر وقت می روم ترکیه می بینم وضع حجاب بهتر شده و هر وقت می آیم ایران می بینم وضعیت حجاب بدتر شده است ، واقعا اگر قرار بود وضع چنین شود چه نیازی به انقلاب و جنگ این همه خون و خسارت امیدوارم به زودی طرح عفاف و حجاب به ویژه گشت ارشاد بار دیگر احیا شود و بکوشد با رفتاری پسندیده حجاب را بار دیگر زنده کند تا جلوی این همه بی بند و باری گرفته شود و از پایمال شدن خون شهیدان ممانعت گردد ) . البته این بدحجابی خود معلول یک سری عوامل است نه علت آن ، در جامعه ای که افراد خدا را فراموش کرده اند و برای نیل به پول همه افراد ، همه و همه بی هیچ استثنایی ، چونان سگهایی که برای رسیدن به یک استخوان پاره روی هم می پرند ، روی هم می پرند و لقمه حرام سر سفره خود می برند چگونه می توان انتظار داشت غیرت مرد یا عفت زن یا شرف دختر و یا تقوای پسر باقی بماند . حقیقتا علت بسیاری از بی ناموسی ها و ولنگاری ها چیزی جز پول پرستی و حرام خواری نیست و برای اصلاح چنین وضعیتی چاره ای جز نوسازی ایمان به غیب و اعتقاد به خدا که بهترین نگهدارنده ها و بهترین ترمزهاست نداریم . زیرا اساس خانواده نیز چیزی جز مهر و محبتی غیبی و الوهی نیست .
البته در گسترش خوی پول دوستی و حرام طلبی تنها نباید افراد را مقصر دانست زیرا تا زمانی که سیاست اصلی ای که در کشور ما حاکم است سیاست لیبرالی و فردگرایانه و لذت جویانه است ، طبیعی است مردم نیز در این شرایط به رنگ و بوی شرایط در می آیند بنابراین جا دارد حاکمیت به جای در پیش گرفتن سیاستهای لیبرالی که متکی به آزادی و لذت جویی فردی است سیاست پیشرفت ایرانی- اسلامی در پیش گیرد که محور آن خانواده است . زیرا برای حفظ خانواده باید تمام توان یک جامعه بسیج شود و همه برنامه ها و طرح هایی که برای پیشرفت و پیشبرد کشور طراحی می شود به گونه ای باشد که نه تنها خانواده را تضعیف نکند بلکه آن را تحکیم و تقویت نیز بکند . البته علاوه بر حفظ خانواده باید سیاست ها به سمتی برود که حرص و طمع ورزی مانند نظام های لیبرال ممدوح شمرده نشود تا در چارچوب این سیاستها مردم نیز به حرام خواری مبتلا نشوند زیرا امروزه این سیاست و سیستم حاکم است که نقش زیادی در سامان دهی به زندگی فردی و جمعی و نیز داشتن زندگی اخلاقی یا غیر اخلاقی افراد دارد.
در پایان بار دیگر نظرات خود را به طور خلاصه بیان می کنیم : اگر از حضور زنان و البته اختلاط آنان با مردان تا جاییکه امکان دارد کاسته شود و مجددا این تفکر که از سعادت جامعه این است که زن و مرد کمتر یکدیگر را ببینند احیا شود و به ویژه دانشگاهها تفکیک جنسی شوند ، اگر جایگاه مرد تقویت شود ، که یکی از کارها برای تقویت جایگاه مرد اختصاص ۵۰ درصد دانشگاهها به مردان است، و تفکرات زن سالارانه و تحقیر گر مرد متوقف شود ، البته گفتیم ما نه طرفدار مردسالاری به معنای ستمگری مردیم نه طرفدار زن سالاری بلکه طرفدار جوانمرد سالاری هستیم ؛ اگر مردها از روشنفکر بازی و بی حمیتی و تعظیم بیش از حد زنان و تحقیر خود دست بردارند ؛ اگر معضل اعتیاد که موجب بی مسئولیتی و بی تعهدی مرد نسبت به زن و فرزند خود می شود حل شود ؛ اگر فاصله ۴ و ۵ سال اختلاف سنی که پایه در توانایی های مختلف جسمی زن و مرد دارد و نیز افزون بودن سواد مرد از زن رعایت شود ؛ اگر جوان ها در سنین پایین تری که توقع و انتظارشان از خودشان و زندگیشان کمتر است ازدواج کنند ، اگر دادگاه به راحتی حکم طلاق ندهد و متقاضیان طلاق را به مراکز مشاوره طولانی مدت بفرستد و نیز دولت بابت هر طلاق جریمه مالی از طرفین اخذ کند ؛ اگر مهریه های سنگین که موجب عدم تحمل مشکلات توسط زنهای روشنفکر می شود کم و لااقل متعادل شود ؛ اگر به جای ازدواج های فردی و مدرن و از طریق دوست شدن ازدواج های خانواده محور گسترش یابد ؛ اگر شیوه های همسرداری و تعامل همسران با یکدیگر ، در مدارس و دانشگاهها تدریس شود ؛ اگر بیش از این رسانه ها و روشنفکران قبح طلاق را نریزند ؛ اگر زنهای روشنفکر کمی سطح توقع خود را پایین بیاورند و از مادرانشان قناعت و آبروداری را بیاموزند ؛ و اگر جامعه ، جامعه خانواده محور باشد یعنی تمامی ساختارهای آن متناسب با حفظ جایگاه خانواده تعریف شود قطعا مشکله طلاق اگر حل نشود قطعا مهار می شود .
در اینجا بریا آخرین بار ، توجه خوانندگان محترم را به این نکته جلب می کنیم که طلاق فعلا در جامعه ما در حد یک مشکله است که اگر همگان همراهی و همکاری نمایند می توان تا حدودی آن را اطفا کرد اما اگر وضع به همین منوال پیش برود قطعا در آینده ای نه چندان دور با بحران طلاق یا طاعون طلاق روبه رو خواهیم شد ، به قول یکی از اساتید امروزه تازه در آغاز پدیده طلاقیم و هنوز طوفان اصلی طلاق در راهست ، طوفان و بحرانی که می تواند بنیان خانه و خانواده که همواره در فرهنگ و تاریخ و دین ما نقشی محوری و مقدس داشته ریشه کن کند پس بهتر است تا دیر نشده فکری اساسی و دلسوزانه برای این معضل کرد .